درها را باز کنیم و منتظر نسیم فرح بخش حقیقت باشیم که شاید به سوی ما بیاید...!!!
این آمدن و آگاهی دست ماست این که یاد بگیریم هشیار زندگی کنیم و از فرط تنبلی خودمون رو به خواب نزنیم!
در جای دیگه ای خوندم که از نشانه ها صحبت می کرد ...
آگاهی مثل این می مونه که با یک مار در یه اتاق محبوس بشی...در این صورت تمام حرکات مار رو زیر نظر داری!
اگه بتونیم به اتفاقات دورو برمون با این آگاهی بنگریم حتما جواب سوال هامونو خواهیم گرفت...
میدونی حقیقت با واقعیت فرق داره
مثلا ممکنه یه نفر تورو توی خیابون هولت بده و بیفتی و دست یا پات زخمی بشه این یه واقعیته ولی آیا حقیقت هم هست حقیقت ماجرا شاید اینطور باشه که اون شخص دیده که تو بی هوا داری از خیابون رد میشی و از اونطرف هم یه ماشین داره با سرعت میاد به طرف تو اونوقت ترجیح داده که دستت زخمی بشه تا بشکنه یا خدای نکرده ...
ما آدما اکثرا توی واقعیت قضایا که همانا ظاهر قضیه است می مونیم و به کنح مطلب که همانا حقیقت مطلبه پی نمیبریم
امیدوارم همیشه با حقیقت زندگی کنیم نه با واقعیت
پستت خیلی عالی بود ازش لذت بردم
راستی جواب کامنتت رو دادم اگه خواستی میتونی ببینی
سلام
منم آپم (( البته به توان ۲ ))
می خوای بدونی چه جوری یه سری بهم بزن
و حتما اینجا یادت نره
http://just-melody.blogsky.com/
اینکه گفتی آگاهی دست خود آدماس قبول...
اماشایدیکی این وسط یه تلنگربخواد یا همون نسیم که قراره ازپنجره بیاد...شایدیکی تنهایی نتونه آگاه شه ...
شاید یکی مسه من خر باشه !!!
اونوقت تکلیف چیه !
.....................................
اما این ماره را خوب اومدی .
خوب وقتی چشمات باز باشه اون موقع اگه کسی تلنگر بزنه هم می تونی ببینیش...
سلام کجایی نیستی ؟؟
آپم یه سربزن.
به نظر من بهتره اول خودم با خودم تو اتاق تنها باشم .یه وقتی مار منو می گزه(-:
بعضی وقتا هم از فرط تنبلی .خودمونو و زندگی مونو و دوستامونو سانسور می کنیم .که این یکی خیلی بدتره...